امروز یکشنبه 09 اردیبهشت 1403 http://tafsir.cloob24.com
0

ساختار آموزشی

در سال 975 میلادی کنگره آمریکا قانون (آموزش برای کلیه کودکان معلول)راتصویب کرد:

این قانون مدارس دولتی را موظف کرد که خدمات آموزشی خاصی را برای کلیه کودکانی که از ناتوانائیهای آموزشی، عاطفی ناتوانائیهای مربوط به رشد و ناتوانائیهای فیزیکی تعریف کرده و ارائه کنند (singer , palfrey , Butler and walker 1989). این قانون در 1990 میلادی اصلاح شد و از آن زمان تاکنون به عنوان قانون آموزش کودکان ناتوان (Disabilities Education Act) و یا IDEA شناخته شده است. (Kauffman and smucker 1995) طبق آمار سال1997،بالغ بر4/4 میلیون کودک مواجه با معلولیتهای جسمانی و ذهنی در مراکز آموزش استثنایی ثبت نام نمودند.این در حالیست که از 95درصد از کودکان استثنایی در مدارس عمومی ثبت نام به عمل آمد.

این قانون ارائه آموزش دولتی رایگان و مناسب برای کلیه کودکان معلول بین سنین سه تا 21 سالگی را الزامی می کند و برای ایالتها بودجه ای در این خصوص در نظر می گیرد که مکمل قانون می باشد. بودجه ها برای هر سیستم آموزشی و هر دانش آموزی که در یک برنامه آموزشی خاصی نامنویسی کرده باشد در نظر گرفته شده است تا جایی که سقف تعداد این دانش آموزان حداکثر تا 12 درصد کل جمعیت دانش آموزی کشور را شامل شود و برای بیشتر از آن بودجه ای در نظر گرفته نشده است.

اصول این قانون تضمین می کند که:

- هیچ کودکی از آموزش محروم نخواهد ماند.

- برنامه ها به مبنای نیازهای افراد طراحی خواهند شد.

- کودکان در محیطی قرار خواهند گرفت که کمترین محدودیت برای آنها وجود داشته باشد به گونه ای که بتوانند به شکل مناسب نیازهای خود را برآورده سازند.

- والدین در تصمیم گیریهای مربوط به تعیین سطح دانش آموزان خود مشارکت داشته باشند (mehan , Herweck and meihis 1986).

برای تکمیل گزارش موارد مورد احتیاج جهت دولت فدرال و پرداخت بودجه مورد نیاز، ایالتها و مدارس مناطق مختلف موظف شدند که دانش آموزانی که احتیاجات ویژه ای داشتند را طبقه بندی کنند. این طبقه بندی اگرچه در مناطق مختلف متفاوت بود اما در کل طبق هفت شرط که در قانون PL.94 –142 ذکر شده بود انجام گرفت. آن هفت شرط عبارت بودند از: اختلال در صحبت کردن، ناتوانی در یادگیری، اختلال عاطفی، کند ذهنی، اختلال در شنوایی، مشکل در بینایی و در نهایت ضایعات پزشکی یا ارتوپدی.

این طبقه بندی در تعیین سطح دانش آموزان و خدماتی که برای آنها در نظر گرفته می شد بسیار تعیین کننده بود به طور مثال دانش آموزانی که در یادگیری ناتوان باشند به طور معمول در کلاسهای معمولی جای داده می شوند و اغلب کلاس را برای یک دوره خاص ترک می کردند. در حالی که کودکانی که اختلال عاطفی داشته و یا کند ذهن باشند معمولا در کلاسها و یا مدارس جداکانه قرار می گیرند (SINGER ET AL 1989).

ارزیابی به وسیله یک تیم چند رشته ای صورت گرفته است. این تیم باید صداقت یک معلم و یا متخصص که در زمینه آن ناتوانی خاص اطلاعات دارد را در خود داشته باشد. پس از تفسیر داده های ارزیابی کننده و تشخیص کودک به عنوان معلول، تیم یک برنامه آموزشی فردی را طراحی می کند. (IEP) این برنامه سطح فعلی عملکرد آموزشی دانش آموزان را در خود دارد و در بر گیرنده اهداف آموزشی کوتاه مدت و بلند مدت است. همچنین این برنامه رشد دانش آموز را سنجیده ونوع و مدت خدماتی که دانش اموز آن را دریافت خواهد کرد را در خود دارد. این برنامه های آموزشی فردی و میزان رشد دانش اموز حداقل سالی یکبار مورد بازنگری قرار می گیرند تا در صورت لزوم اطلاعاتی در آن صورت گیرد. (mehan et al 1986)(P.L.94 –142)

تدابیر لازم را در خصوص مسئولیتها و حقوق والدین تصریح می کند. رشد و نوسعه سیاست آموزشی نیاز به مشارکت والدین دارد و والدین و سرپرستان کودک باید در صورت ایجاد هر نوع تغییر در شیوه ارزیابی و یا تعیین سطح آموزش کودکان خود به صورت کتبی در جریان امر قرار گیرند. اگر در خصوص تعیین سطحیا شیوه برنامه فردی کودک معلول بین والدین و مدرسه توافق حاصل نشود در این صورت باید در یک جلسه بدون پیش داوری به حرفهای همدیگر گوش فرا دهند. برای آماده شدن جهت این مسئله والدین باید به کلیه مدارک و اطلاعات ارزیابی ثبت شده موجود در مدرسه که متعلق به دانش آموز آنها است دسترسی داشته باشند (mehan et al 1986).

در سطح ابتدایی اکثر دانش آموزانی که نیاز به آموزش ویژه دارند خدمات آموزشی که برای آنها در نظر گرفته شده است را در همان کلاسهای معمولی دریافت می دارند به این معنی که آنها به هنگام آموزش ویژه کلاسهای عادی خود را ترک می کنند و به همراه گروه کوچکی متشکل از سایر دانش آموزان به کلاسهای خاصی رفته و آموزش می بینند و پس از آن به کلاسهای عادی خود باز می گردند. آمارهای ملی که توسط مرکز ملی آمارهای آموزشی در سال تحصیلی 4- 1993 تهیه شده است نشان می دهد که دانش آموزان به درصدهای زیر در برنامه ها و یا خدمات خاص و تقویتی شرکت کردند: 07 و 3 در آموزش دو زبانه، 97/3 در آموزش انگلیسی به عنوان زبان دوم و 88/10 در متالعه تقویتی 90/6 در آموزش تقویتی ریاضی و 88/6 در برنامه های معلولین.

در ایالات متحده این روند وجود دارد که دانش آموزانی را که معلولیت شدید دارند را تا حداکثر ممکن در کلاسهای معمولی جای دهند. به هر حال در این زمینه ما شاهد اقدامات مختلفی بودیم که مبتنی بود بر سیاستهای هیئت رئیسه مدارس.

دانش آموزانی که نیاز به آموزش خاص داشتند به طور معمول برای یک ساعت زمانی مشخص از مدارس بیرون کشیده می شدند و این دانش آموزان به طور عمده در کلاسهای معمولی حضور داشتند و یا آنکه در کلاسهای آموزشی مستقل خودشان حضور می یافتند. در یک مدرسه ابتدایی کودکانی که ناتوانائیهای شدید داشتند به طور عمده در کلاسهای معمولی آموزش می دیدند در حالی که در یک مدرسه دیگر چنین دانش آموزانی بخش عمده وقتشان را در کلاسهای جداگانه سپری می کردند.

حضور دانش آموزانی که از ناتوانایی های شدید رنج می بردند در کلاسهای عادی منبع بسیاری از اختلاف نظرها و مشاجرات در مدارس بوده است. در مدرسه park مدیریت معتقد بود که حضور این کودکان در کلاسهای معمولی مطلوب است اما معلمانی که در این مدرسه مورد مصاحبه قرار گرفتند معتقد بودند که این کار مؤثر و نتیجه بخش نبوده است. یکی از این معلمان تجربه خود را به این صورت نقل می کند:

در کلاس من 28 دانش آموز حضور داشتند من چه کار باید می کردم آیا برای 3 یا 4 دانش آموز ناتوان باید بقیه دانش آموزان قربانی می شدند. در این وضعیت هیچ برنده ای وجود نداشت.والدین دانش آموزان مدرسه ابتدایی پارک نیز از سرخوردگی معلمان مدرسه نسبت به حضور دانش آموزانی که ناتوانی شدید داشتند در کلاسهای عادی، آگاه بودند. پدر یکی از دانش آموزان که کودک او در کلاسهای عادی حضور داشت نگران بود که کودکش به خاطر این موضوع نتواند آموزش کافی ببیند او گفت:

بسیاری از افراد از حضور دانش آموزانی که از برخی ناتوانایی ها رنج می برند در کلاسهای عادی، ناخشنودند. شاید بسیاری از مجریان آموزش اینگونه فکر نکنند. من فکر نمی کنم که آنها واقعا آگاه باشند که در خصوص آموزش ویژه کودکان ناتوان چه باید بکنند و این امر آنها را از آنچه سعی می کنند انجام دهند باز می دارد.در برخی مناطق مدارس برنامه ای را پذیرفتند که این حضور به صورت عکس انجام می گرفت به این معنی که دانش آموزان عادی که نیازی به آموزش خاص نداشتند در برخی ساعات و در دوره های زمانی خاص به کلاسهای دانش آموزانی که نیاز به آموزش ویژه داشتند و از برخی ناتوانائی ها رنج می بردند آورده می شدند.فایده این عمل بنا به گفته برخی از معلمین که با آموزش کودکان ناتوان سرو کار داشتند آن است که این کار به دانش آموزانی که از ناتوانی شدید رنج می برند اجازه می دهد که در محیطی که با آن مانوس تر هستند و در آن احساس راحتی و آرامش می کنند حضور یابند.

از طرف دیگر در مدرسه راکفلر این تدبیر اندیشیده شد که دانش آموزانی که از ناتوانی رنج می بردند در کلاسهای عادی حضور داشته باشند. در این اقدام معلم کلاسهای عادی هیچ بار و مسئولیت اضافی در قبال دانش آموزان ناتوان به دوش نداشت. اما معلمان ویژه ای برای آموزش این کودکان که تعداد کمی بودند اختصاص داده شده بود که به آنها آموزش می دادند. این معلمان ویژه کلیه وقت خود را با دانش آموزانی که معلولیت شدید داشتند سر می کردند و این دانش آموزان در کلاسهای عادی نیز حضور داشتند. یکی از مشکلات حضور دانش آموزان ناتوان در کلاسهای معمولی که بدان اشاره شده است این موضوع است که حضور در کلاسهای عادی دانش آموزانی را که از ناتوانائیهای شدید رنج می برند در یک محیط نا آشنا وارد می کند.در مورد ناتوانائی هایی که در یادگیری وجود داشت منابع ارشد مالی مدارس که در مناطق مرفه واقع بودند خدمات آموزشی تقویتی را در مقیاس آماده و ارائه کردند که برای مدارسی که در مناطق کم درآمد واقع بودند این مسئله غیر قابل تصور بود. در مدرسه راهنمایی و اندر بیت به طور مثال حتی دانش آموزانی که بر مبنای آزمونهای سراسری در سطوح متوسط قرار داشتند نیز برای برنامه های تقویتی انتخاب می شدند زیرا آنها به طور نسبی از تیپ نوعی یک دانش آمکوز در واندربیت نمره پایین تری کسب کرده بودند. یکی از معلمین در این خصوص می گوید:

در صد بالایی از دانش آموزان ما در این مدرسه از آموزش ویژه برخوردار هستند. در کلاسهای پنجم و هفتم بیش از 25% کودکان آموزش ویژه می بینند.

فواید این مسئله که دانش آموز به عنوان دانش آموزی طبقه بندی شود که باید آموزشهای تقویتی ببیند یا خیر، برخی ها ملموس و برخی ها نا ملموس هستند. فاید ملموس این امر عبارت است از برخورداری از تعلیم خصوصی و ارتباط پیوسته و بیشتر با معلمین. فواید کمتر ملموس این امر عبارت است از کمتر شدن فشار بر روی عملکرد دانش آموز در یک محیط بسیار رقابتی.

بکی (Becky) که یکی از دانش آموزان مدرسه راهنمایی واندربیت است در برنامه ای به نام ((مهارتهای مطالعاتی منبع)) حضور داشت. این برنامه به او اجازه می داد که در روز یک بار در خصوص موضوعات در سی اش کمک بخواهد. او در ریاضیات مشکلی نداشت در نتیجه به طور طبیعی در درس ریاضیات به کمک نیاز نداشت اما در مطالعات اجتماعی و املاء به کمک نیاز داشت.وضعیت بکی در علوم تجربی نیز خوب بود. به طور خلاصه بکی دانش آموز متوسطی بود که احتمالاً در سایر مناطق از دانش آموزانی محسوب نمی شد که واجد شرایط شرکت در کلاسهای تقویتی باشند.

یک معلم ریاضی در منطقه رولینگ هیلز (Rolling Hills) گفت که مدرسه به دانش آموزانی با شرایط هوشی بسیار بالا گرایش دارد و این امر وضعیتی را پدید آورده است که در آن دانش آموزان متوسط به عنوان دانش آموزانی که نیاز به آموزش ویژه و یا آموزش تقویتی دارند تعریف می شوند. او می گوید ((من فکر می کنم بسیاری از دانش آموزان چون نمرات پایین آورده بودند از آنها آزمون به عمل آمد. در حالی که مشخص شد آنها واقعا در سطح متوسط ضریب هوشی قرار داشتند. اما در رولینگ هیلز (Rolling Hills) آنها در سطح پایین تر از متوسط قرار گرفته بودند.))

در هر حال الگوی بالا ممکن است بیش از اینها شیوع داشته باشد. مدیر برنامه ویژه آموزشی در دبیرستان همیلتون گزارش داد که دبیرستان کمی به سمت الگویی که در آن دانش آموزان سطح متوسط، سطح پایین محسوب می شوند جهت گرفته است زیرا این دبیرستان منابع برخورداری از چنین وضعیتی را دارا می باشد. طبق گفته او تعداد دانش آموزانی که در دبیرستان همیلتون از اینگونه خدمات و کلاسهای تقویتی بهره می برند ممکن است از سطح مورد انتظار در کل جمعیت آن فراتر برود.

یکی از معلمین واندربیلت (vander bilt) گفت که در این منطقه والدین اغلب با قرار داده شدن بچه هایشان در کلاسهای تقویتی احساس راحتی می کنند زیرا این کار بار مسئولیت شخصی را از دوش کودکی که در این محیط بسیار رقابتی عملکرد ضعیفی دارد می گیرد.

برخلاف مدارسی که در مناطق مرفه قرار داشتند در مناطق فقیر نشین مربیان اشاره کردند که گرایش به سمت دانش آموزانی با ضریب هوشی پایین تر وجود داشت به این معنی که منابع و خدمات آموزشهای ویژه و آموزش تقویتی صرفا ً پاسخگوی نیازمندترین دانش آموزان بود و دانش آموزان با ضریب هوشی پایین تر واجد شرایط استفاده از این امکانات بودند.

یکی از معلمان آموزش ویژه در این خصوص گفت که بسیاری از دانش آموزانی که نیاز به آموزش ویژه داشتند هنوز مورد شناسایی قرار نگرفتند و باید مورد شناسایی قرار گیرند. یک معلم کلاس چهارم اشاره کرد که حداقل 8 نفر از 30 دانش آموز او نیاز به کلاسهای تقویتی هندسه دارند. او همچنان گفت که حداقل سه نفر از این 8 نفر باید آزمون ناتوانی یادگیری از آنها به عمل آید. در واقع فقط از یک نفر از این دانش آموزان آزمون به عمل آمد و اکنون خدمات و کلاسهای تقویتی هندسه را می گذرانند.

علاوه بر این بسیاری از معلمین بر این باور بودند که تعداد دانش آموزانی که نیاز به کلاسهای تقویتی و آموزش ویژه دارند در بسیاری از اجتماعات رو به افزایش است. یک معلم خاطر نشان کرد که بسیاری از دانش آموزان نیازمند به آموزشهای ویژه در مناطق فقیر نشین شهرها از مادرانی متولد شدند که در دوره بارداری مواد مخدر مصرف می کردند در مواردی که مادران از مواد مخدر استفاده می کردند تعداد کودکانی که از ناتوانائی های جدی تری رنج می بردند از نسل قبل بیشتر بود.همچنین در مناطق حاشیه شهری ای که ساکنان آن را طبقه متوسط تشکیل می دادند افزایش تعداد دانش آموزانی که مشکلاتی داشتند با تعداد زنانی که در حملشان با مشکل تولد دیر رس مواجه بودند نسبت داشت.

فرایند تشخیص دانش آموزانی که به خدمات آموزشی ویژه دارند مسئله پیچیده ای است. یک معلم کلاس چهارم که در این کلاسهای ویژه تدریس می کرد می گوید که معیارهای گزینش دانش آموزانی که نیاز به آموزش ویژه و تقویتی دارند هر ساله با تغییر مدیریت مدارس تغییر می کند. طبق نظر این معلم در چهار یا پنج سال گذشته دانش اموزان به میزان لازم به شرکت در این کلاسهای تقویتی اختصاص داده نشدند. در طول این دوره یک هیئت متشکل از معلمین انتخاب شدند تا کلیه موارد را مورد بررسی قرار دهند.

بنا به نظر این معلم معلم کلاس چهارم دوره های عادی بود کودکان بسیاری وجود داشتند که احساس می کرد باید به عنوان دانش آموزانی که در یادگیری ناتوانی دارند محسوب شوند و در کلاسهای آموزشی ویژه جای گیرند. این موارد نشان دهنده آن است که چگونه خط و مشی های کلان بر گروهی که واجد آموزشهای ویژه هستند تاثیر گذار است و نیز گستره و نوع آموزشی که این افراد باید دریافت دارند را معین می کند.

به طور خلاصه جای دادن دانش آموزان در گروههایی که نیاز به آموزش ویژه دارند به مناطق فقیر محدود نبوده است و گستره وسیعی را شامل می شده است. ما به هر حال در مناطق فقیر نشین شهرها اینگونه خدمات اموزشی تقویتی و ویژه به صورت محدودتری وجود داشته است. علاوه بر این معیارهای اینکه کدام یک از دانش آموزان به چنین آموزشهایی نیاز دارند در مناطق گوناگون بسیار متفاوت بود. به طور عام در مناطق فقیر نشین این گرایش وجود داشت که دانش آموزانی با ضریب هوشی پایین تر و ضعیف تر به عنوان دانش آموزانی محسوب شوند که به این نوع آموزشها نیاز دارند در حالی که در مناطق مرفه گرایش عمده آن بود که دانش آموزان با ضریب هوشی بالاتر و در سطح متوسط نیز به عنوان دانش اموزانی محسوب شوند که به چنین آموزشهایی نیازمندند. این امر تا حدی با منابع مالی ای کهبرای حمایت از این خدمات آموزشی در دسترس بود ارتباط داشت. عامل دیگر عبارت بود از مقاومت مدیران و هیئت مدیره مدارس مناطق فقیر نشین که مخالف اعمال محدودیت روی فرصتهای یادگیری دانش اموزان بودند.

تقسیم بندی کودکان استثنایی

کودکان استثنایی به هفت گروه به شرح ذیل تقسیم می گردند:

. اختلال گفتاری

. ناتوانی یادگیری

. اختلال عاطفی

. عقب ماندگی ذهنی

. اختلال شنوایی

. آسیب دیدگی استخوانی

. آسیب دیدگی پزشکی

اهداف آموزشی

. فراهم نمودن امکانات آموزشی برای کودکان استثنایی با هر یک از معلولیتهای خاص

. آموزش تؤام این کودکان در کنار کودکان معمولی

سیاستهای آموزشی

از جمله مهمترین سیاستهای آموزش استثنایی می توان به موارد ذیل اشاره نمود:

. آموزش کودکان استثنایی بدون جداسازی از کودکان معمولی

. کودکانی که به دلیل معلولیتهای مختلف نمی توانند درمدارس عادی حضور یابند در بیمارستانها و منازل و یا در مؤسسات عمومی و خصوصی بدون پرداخت هزینه از سوی والدین تحت مراقبت قرار بگیرند.

منبع: دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی

تبلیغات متنی
فروشگاه ساز رایگان فایل - سیستم همکاری در فروش فایل
بدون هیچ گونه سرمایه ای از اینترنت کسب درآمد کنید.
بهترین فرصت برای مدیران وبلاگ و وب سایتها برای کسب درآمد از اینترنت
WwW.PnuBlog.Com
ارسال دیدگاه